به گزارش سندیکا به نقل از روابط عمومی دانشکده داروسازی دانشگاه تهران، دکتر عباس کبریایی زاده استاد داروسازی خرداد ماه ۱۳۴۵ در کویر اردستان متولد شده و در خانوادهای متدین که اهمیت ویژهای به تحصیل فرزندان میدادند رشد نموده است.
او به شیمی که تجربه خلق کردن را به انسان میدهد علاقهمند و در دورههای مختلف تحصیل جزو افراد درسخوان بود. وی در سال ۶۳ بعد از عملیات خیبر در کنکور شرکت کرد و در رشته داروسازی دانشگاه تهران قبول شد.
این استاد داروسازی از دکتر شفیعی بهعنوان مؤثرترین فرد در زندگی خود نامبرد و معتقد است ایشان ازنظر اخلاقی و علمی فرد برجستهای بودند که هرگز در کار و زندگیاش ناامیدی جایی نداشت.
دکتر کبریایی زاده علاوه بر استادی دانشگاه، سمتهای اجرایی مختلفی ازجمله معاونت تحقیقات جهاد دانشگاهی دانشکده داروسازی در دوران دانشجویی، معاونت آموزشی و پژوهشی دانشکده داروسازی تهران، مدیرکل نظارت بر داروی وزارت بهداشت، مشاورت وزیر بهداشت در حوزه بیوتکنولوژی و داروهای بیولوژیک، مدیریت داروسازی اسوه، تأسیس مرکز رشد واحدهای فنآوری دارویی دانشگاه، تأسیس گروه و مرکز تحقیقات اقتصاد و مدیریت دارو و تأسیس چند شرکت دارویی تولیدکننده مواد اولیه و داروی آماده مصرف را در کارنامه خود دارد و به عرصه تحقیقات و صنعت دارو بیش از جایگاههای اجرایی علاقه دارد.
او معتقد است آنچه را که ما در صنعت داروسازی کشور به دست آوردهایم واقعاً کمتر از صنایع موشکی و یا صنایع دیگرمان نبوده است چراکه ما توانستم بیش از ۹۶ درصد از نیاز کشور را بهصورت داخلی تأمین کنیم.
در این گفتگو دکتر سرکندی از همکاران و دکتر سیدی فر از شاگردان استاد ما را همراهی کردند.
چگونه استفاده عراق از گاز خردل را به اثبات رساندید؟
برای اینکه مطمئن شویم گاز خردل تغییر نیافته نیز در بدن مجروحین وجود دارد، تلاش کردیم که نمونه های خون و ادرار از مجروحین درصحنهی جنگ بگیرم و چندین بار با تجهیزات به اورژانس-های خط دوم برای نمونهبرداری رفتیم ولی موفق نشدیم. آخرین نمونهای که موفق شدیم گاز خردل تغییرنیافته را در بدن آن شناسایی کنیم، مربوط به مصدومی به نام شهید چمنی بود که در بیمارستان لقمان شهید شد. بحث تحریم ها در زمان جنگ خیلی جدیتر بود و غربی ها حاضر نبودند آنتی دوت های سلاح های شیمیایی را به ما بفروشند یعنی خودشان به عراق خردل و تابون و سارین و … می دادند اما آنتی دوت را به ما نمی دادند و همین باعث شده بود که مأموریت ساخت را به دانشکده داروسازی بدهند. در این عرصه، مرحوم دکتر شفیعی پشتوانهای بزرگ برای همه ما بود و با کمک بسیار مؤثر دکتر رفیعی تهرانی که آرزوی سلامتی برایشان دارم، این آنتی دوت ها در دانشکده داروسازی ساخته شد که البته اجرا بر عهده جهاد دانشگاهی بود و دکتر چراغعلی، دکتر خیرآبادی، دکتر خوشخو و دوستان دیگر از فعالان این پروژهها بودند. حضور من در جبهه نیز بیشتر بهعنوان امدادگر و پزشکیار بود. در عملیات آزادسازی مهران، اورژانس نزدیک ترین نقطه به خط بودیم و دوستانی ازجمله دکتر همتی، شکوری، ایرج حریرچی و وحید ضیایی نیز حضور داشتند. تولید این انتی دوتها در امیرآباد در بخش دارویی دانشکده انجام می گرفت که بعدها من آنجا را تبدیل به مرکز رشد کردم که چون امکانات آنجا کم بود برای ادامه تولید به پاستور منتقل شد. در آن موقع آقای دکتر نقدی معاون تولید پاستور بود که نقش ایشان در تولید صنعتی بسیار مهم بود.
سال ۱۳۶۷ جنگ تمام شد ولی در عملیات مرصاد که حمله مجدد عراق اتفاق افتاد ما دوباره برگشتیم و به بیمارستان حضرت زهرا در آبادان رفتیم که اطلاع دادند عراقیها بیمارستان امام حسین را در پاسگاه حسینیه گرفتهاند. از دکتر اصغری که در حال حاضر رئیس دانشگاه اصفهان هستند پرسیدم که چه خبر شده و ایشان گفتند که اگر ۱۰ دقیقه زودتر رسیده بودیم اسیر میشدیم و البته دکتر اصغری ازجمله کسانی بود که موفق به فرار از دست عراقیها شده بود؛ به ما گفتند که امکان استفاده عراق از سلاح شیمیایی وجود دارد و من به همراه دکتر چراغعلی و دکتر فروتن که دانشجو بودیم آنجا اورژانس شیمیایی راهاندازی کردیم. تقریباً ۴ – 5 ساعت بعد عراقیها شروع به بمب باران شیمیایی کردند.
بعد از جنگ، من تماموقت روی تز خودم که شناسایی خردل بود کار می کردم و به سمت مطالعات پایه رفتیم تا کینتیک خردل در بدن را مطالعه کنیم که این موضوع، منجر به مقالاتی در کنفرانس ها شد و ما نشان دادیم که خردل قابلیت ذخیره شدن در بافت های چربی را دارد. در این پروژه نمونه ما خرگوش بود؛ البته آن موقع دانش ما به اندازه کافی نبود و همچنین، آن زمان دانشجویان دیگر از اینکه کسی در آزمایشگاه روی خردل کار کند میترسیدند، چراکه ما آموزش کافی ندیده بودیم و خیلی خطرناک بود. من معمولاً مصدوم میشدم و دستانم تاول میزد که در مراجعه به خانم دکتر تاجرزاده، ایشان گفتند که قرار است به خارج از کشور بروند و کلید آزمایشگاه خود را به من دادند و گفتند که فقط خودم کارکنم که بعدها دکتر شفیعی کمک کردند و ما آزمایشگاهی در زیرزمین دانشکده ایجاد کردیم و دستگاه ها را به آنجا منتقل کردیم. اکثر دستگاههایی که آن زمان خریداری شدند توسط من راه اندازی شدند و دکتر شفیعی هزینه را از وزارت بهداشت گرفت.
تأثیرگذارترین اساتید شما چه کسانی بودند؟
دکتر شفیعی و دکتر فرسام تأثیرگذارترین اساتید من بودند و البته دکتر شفیعی بیشتر، چون من بیشتر با ایشان بودم. از اواسط سال ۶۵ کارم را با دکتر شفیعی شروع کردم و ۳۰سال شاگرد ایشان بودم. بااینکه واحدهای درسی من سال ۶۸ تمامشده بود اما تحقیقاتم را ادامه دادم و با دکتر در ارتباط بودم، در ادامه که بحث تخصص پیش آمد و چون آن زمان، دورههای تخصصی مانند امروز نداشتیم وقتی دکتر شفیعی از من سؤال کرد که میخواهی چهکار کنی، پاسخ دادم که میخواهم مدیریت بخوانم که ایشان گفت “این چرتوپرتها چیست، تو باید فارماکولوژی بخوانی” آن زمان رشته فارماکولوژی در دانشکده نداشتیم به همین دلیل من از یکی از دانشگاههای کانادا پذیرش گرفتم ولی دکتر احمدیانی که معاون دانشجویی وزارت علوم بود پیغام داد که میخواهند گروه فارماکولوژی را در دانشگاه شهید بهشتی ایجاد کنند. من به آنجا رفته و بهعنوان سهمیه آزاد پذیرفته شدم و بهعنوان اولین گروه فارماکولوژی دانشگاه شهید بهشتی تحصیل کردم که تجربه بسیار خوبی بود.
فعالیت اجرایی در دانشگاه را چه زمانی و چگونه آغاز کردید؟
سال ۱۳۷۴ بود که مرحوم دکتر شفیعی به من گفتند که میخواهند معاونت آموزشی دانشکده را تغییر دهند و از من خواستند این مسئولیت را بپذیریم. بهمنماه سال ۷۴ بود که وارد این پست شدم. از دوره انقلاب فرهنگی که برنامههای آموزشی یک دوره بازنگری شده بود، آموزش مابعد از آن هیچ تغییری نداشت و من لازم دیدم که حوزه آموزشی نیاز به بازنگری اساسی دارد. موضوع را با دکتر شفیعی مطرح کردم و دکتر هم استقبال کرد. همین اختیارات باعث شد که من در دوره معاونت آموزشی چند کار را پیگیری نمایم که یکی نظم و انضباط به دروس دانشکده و کارآمد کردن درسها از جمله مهمترین کارهایی بود که در این مقطع انجام دادم. بهعنوان مثال به دانشکده ریاضی نامه مینویسیم که نیاز به استاد ریاضی برای تدریس به دانشجویان داروسازی داریم ولی مشخص نمیکنیم که چه چیزی باید تدریس نماید و استاد هم همان انتگرال و … را درس میدهد که برای دانشجوی داروسازی مفید نیست به همین دلیل من جلساتی را با دانشکدههای بینرشتهای برگزار کردم یا مثلاً بیوشیمی داروسازی با پزشکی تفاوت زیادی دارند که آن زمان آموزش نزدیک به هم داشتند را تفکیک کردم و سمشناسی داروشناسی اولین گروهی بود که ایجاد کردم ( البته این گروه در سالهای ۱۳۳۰ – 1340 وجود داشت که از بین رفته بود)؛ آموزش فارماکولوژی به دانشجوی پزشکی یک سوم چیزی بود که باید به داروسازی آموزش داده میشد بنابراین ما گروه آموزش فارماکولوژی را هم جدا کردیم و با توجه به اینکه ۹۵ درصد فارغالتحصیلان ما در داروخانه و بیمارستان ها مشغول به فعالیت میشوند و آموزشی که در دوران دانشجویی کسب کرده اند مخلوطی از صنعت داروسازی و سنتز مواد و داروخانه است، گروه داروسازی بالینی را ایجاد و به دکتر غلامی که تازه از آمریکا به کشور بازگشته بود سپردیم. گروه سوم، بیوتکنولوژی دارویی بود که به دکتر طباطبایی که بورسیه اهواز بود و بیوتکنولوژی خوانده و تازه از خارج برگشته بود سپرده شد و به همراه دکتر شفیعی رفتیم و صحبت کردیم که بیوتکنولوژی دارویی به درد تهران میخورد و اگر به اهواز بفرستند به هرز می رود و این گروه هم به انجام رسید. اواخر دوره معاونت من در سال ۱۳۷۷ دکتر خلج بحث داروسازی هستهای را مطرح کرد و این گروه نیز شکل گرفت که دکتر اولیا و دکتر نجفی از انرژی اتمی برای تدریس میآمدند. در اینجا لازم می دانم یاد خیر کنم از دکتر باستان حق که نقش بسیار کلیدی در توسعه دانشگاه علوم پزشکی تهران داشتند و همچنین از دکتر کابلی که آن زمان معاون پشتیبانی دانشگاه بود و باعث شد بخش دارویی ما در حوزه تکنولوژیهای نوین شروع به تحقیق نماید. ما که علاوه بر تحقیق و مقاله به کارآفرینی نیز فکر میکردیم وقتی دکتر طباطبایی برای اولین بار گفتند که قصد جداسازی گلوکز اکسیداز از تربسیاه را دارند یکسری امکانات به ایشان دادیم که تجربه خوب دانشکده در ورود به خالصسازی آنزیمها بود. در ادامه بر روی تولید کیتهای الایزا و رادیو ایمونو اسی کار کردند. همچنین تغییرات اساسی در آموزش داروخانه برای دانشجویان داروسازی از دیگر کارهای مهمی بود که من در مدت مسئولیت معاونت انجام دادم و در این دوره که از فضای داروخانههای دانشکده بهدرستی استفاده نمیشد، برنامه آموزشی داروخانه را گسترش داده و تعداد واحدهای آن را بیشتر کردیم و گروهها را تقسیم و برای دانشجوها مربی قرار دادیم. دستیاران دانشکده را نیز درگیر کردیم که در ارتقاء آموزش دانشجویان نقش بسزایی داشت. من تا شهریور ۱۳۷۷ معاون آموزشی و پژوهشی بودم بعد از ان به وزارت بهداشت رفتم و مدیرکل داروی وزارت بهداشت شدم.
برخورد اساتید در دوره معاونت آموزشی با شما چطور بود؟
در آن دوره معاونت آموزشی -پژوهشی یکی بود و مسئولیت این معاونت برای من سخت بود. چون به هرحال من یک استادیار جوان بودم و روزی شاگرد تمام این اساتید بودم و حالا باید حوزه آموزشی را که اساتیدم مدیر گروه های آن بودند اداره می کردم، یعنی باید هم کارهای لازمالاجرا در عرصه مدیریت را انجام میدادم و در عین حال شان و شئون اساتیدم را رعایت می کردم. این دوره برای من یک آموزش خوب بود که چگونگی برخورد با شاگردان را از اساتید خودم آموختم چون دیدم خانم دکتر تاجرزاده با اینکه می بینند من به عنوان معاون آموزشی در بسیاری موارد تند می روم ولی مثل یک استاد به من یاد دادند که هر چند شاید موافق تصمیمات من نباشند ولی مطیع بوده و از دستورات معاونت آموزشی پیروی میکردند.
ورود به عرصه اجرایی وزارت بهداشت چه سالی بود؟
من تا سال ۱۳۷۷ معاون آموزشی بودم و همزمان با معاونت آموزشی دانشکده، مشاور دارویی وزارت بهداشت نیز بودم. شهریور ۷۷ با اصرار دکتر احمدیانی و دکتر فرهادی به عنوان مدیرکل دارویی وزارت بهداشت شروع به کار کردم البته قبل از آن واحد تحقیق و توسعه معاونت غذا و دارو را ایجاد کرده بودیم و من علاوه بر مشاورت دکتر احمدیانی مدیریت تحقیق و توسعه معاونت غذا و دارو را هم داشتم. مدیریت دارویی اولین تجربه من بود که در یک ستاد کشوری میخواستم مدیریت نمایم. مانند کسی که از بالا به پایین پرت شده باشد در ابتدا عمق فعالیت را نمیدانستم ولی در ادامه متوجه شدم که حوزه دارو بسیار وسیع بوده و عمده اختیارات اجرایی و سیاستگذاری دارو در اداره کل دارو متمرکز است. جلسهای با مدیرکلهای دارویی قبل و بعد از انقلاب گذاشته و برای کسب مشورت و راهنمایی به سراغ آنها رفتم که دکتر حاج سید جوادی ازجمله این افراد و ساکن آمریکا بود. تلفنی با ایشان صحبت کردم و با دکتر نادری که مؤسس آزمایشگاههای کنترل غذا و دارو و مدیرکل دارو و نیز معاون غذا و داروی وزارت بهداشت بود ملاقات کردم که یکی از پاکترین مدیران کشور بوده و هست و چیزهای بسیاری در روش مدیریت و تصمیمگیری درست برای کشور از دکتر نادری آموختم. به من گفتند “جوان هر تصمیمی می خواهی بگیری ببین برای مردم مفید است یا نه و مردم خط قرمز تو باشند”، در جلسه ای که با دکتر احمدیانی و دکتر فرهادی داشتیم گزارشی ارائه کرده و گفتم که به معنای واقعی باید بخش نظارتی دارو “شخم ” زده شود که بعدها فهمیدم فقط این دو نفر معنی شخم زدن را متوجه شدهاند چرا که مخالفتهای بسیاری از جاهای دیگر بود که میگفتند ما در حال خرابکاری هستیم؛ در کل ما یک بازسازی ساختاری در بخشهای مختلف نظیر امور داروخانهها، فنی و نظارت، ثبت و بررسی داروها، ورود دارو به فهرست دارویی کشور، صدور پروانه ها، کمیسیونهای قانونی، گیاهان دارویی و مکملهای دارویی – غذایی، فراوردههای تشخیصی و نظام برنامهریزی تولید و واردات انجام دادیم.
چهکارهایی در این عرصه انجام دادید؟
یکی از کارها، گرفتن مجوز استخدام برای حدود ۷۰ نفر جهت جایگزینی با افراد قدیمی که چندان تغییر روش پذیر نبودند بود. نیروهای جدید اکثراً از دانشجویان و فارغالتحصیلان خودمان بودند و دکتر عبداللهی که درحال حاضر مدیرکل دارو هستند ازجمله این افراد بود که در آن زمان دانشجو بود و باید به سربازی میرفت. با تلاش بسیار، دوره سربازی وی را به تهران انتقال دادیم و دکتر تقی پور، دکتر فراهانی، دکتر ساجدی از دیگر افراد این طرح بودند. بعد از چند ماه شروع به اصلاح ساختارهای وظیفهای و اجرایی کردیم که در آن دوره، دولت به ما برای تأمین دارو و مواد اولیه داروها سهمیه ارزی میداد و ما آن را بین شرکتهای مختلف بر اساس برنامه تولید یا واردات تقسیم میکردیم. این سیستم میتوانست رانتی و فاسد باشد به همین دلیل با کمک افرادی از جمله دکتر امین لو که در آن دوره مدیرکل بهداشت و درمان سازمان مدیریت بود ارز دارو را از دولتی به سمت آزاد بردیم. در این عرصه دکتر فرهادی خیلی کمک کردند ولی خارج از وزارت بهداشت مقاومتها بسیار زیاد بود و دولت بهشدت گارد میگرفت که شما قصد دارید دارو را گران کنید. من توضیحاتی به دکتر امین لو دادم که اگر کمک کنید تا از دولت مجوز بگیریم من متعهد میشوم سقف افزایش قیمت دارو بیش از ۱۵ درصد نشود، با این قول در مرحله اول ارز مواد بستهبندی و جانبی دارو که با سایر صنایع مشترک بود آزاد کردیم با این کار حدود ۷۰ میلیون دلار ارز آزاد شد که توانستیم با آن سهم مواد مؤثر را بیشتر کرده و کمبودها را جبران کنیم. این تجربه آزادسازی را در سال ۱۳۷۸ انجام دادیم که مربوط به مواد بستهبندی دارویی بود و باعث شد از سال ۷۹ وضعیت دارویی ما بهتر شده و روی روال بیفتد. در ادامه تصمیم گرفتیم که ارز مواد مؤثر را نیز آزاد کنیم که در این رابطه با دکتر نوربخش رئیس بانک مرکزی وقت صحبت کرده و سال ۱۳۸۰ ارز مواد مؤثره را نیز آزاد کردیم و صنعت به سمت ارز تکنرخی و آزاد حرکت کرد.
از دیگر کارهایی که در دوره مدیریت من انجام شد راه اندازی شورای بیوتک بود که برای توسعه و تولید این نوع محصولات برنامهریزی کردیم. دکتر احمدیانی مبالغی را از دولت برای کمک به فعالیت حوزه بیوتک دانشگاهها و جاهایی مانند پاستور و پژوهشگاه مهندسی ژنتیک گرفت. در این عرصه پژوهشگاه ژنتیک مأمور به ساختن هورمون رشد و دانشگاه تهران مأمور به ساخت کیت الایزا و رادیو ایمونو اسی، اینترفرون آلفا شد. انستیتو پاستور نیز مأمور شد روی پروژه کوبا که قبلاً امضاشده بود کار و بخشهای آنکوباتوری روی کیت های ایدز، هپاتیت و اینترفرون بتا کار کنند که دکتر طباطبایی در دانشگاه تهران اینترفرون آلفا و بعدازآن فیلگراستیم و اریتروپوئتین را تولید کردند و ایران جزو اولین کشورهایی بود که توانسته بود با تنظیم مقررات تولید محصولات بیوژنریک را تولید نماید. دکتر مهبودی و همکارانش اینترفرون بتا را تولید کردند و گروههای دیگری مثل دکتر مقصودی روی اینترفرون گاما و دکتر شهبازی روی فیلگراستیم و… تمرکز کردند که نتیجه آن امروز آن است که ایران یکی از بزرگترین تولیدکنندگان محصولات بیوژنریک در آسیا است.
یعنی همه طرحهایی که برنامهریزی شده بود با موفقیت انجام شد؟
بله تقریباً، طرحهای دانشگاه تهران به دلیل اینکه سابقه تولید داشت، موفقتر بود چون تقریباً از سال ۱۳۲۰ در دانشگاه تهران دارو تولید می شد و سپس پاستور بود که با توجه به اینکه نتوانستند مستندات کیفیت را آماده نمایند موفق به گرفتن مجوز نشدند، اما تیم دکتر مهبودی که در بخش خصوصی فعالیت میکرد موفق به گرفتن مجوز کیت HIV و HCVو اینترفرون بتا شدند و پژوهشگاه مهندسی ژنتیک نیز موفق به دریافت مجوز نشد ولی در تولید ماده اولیه موفق بودند هرچند نتوانستند از آن فرمول، دارویی تولید نمایند .
تا چه سالی در سمت اداره کل دارو بودید و سپس مشغول چه فعالیتی شدید؟
شهریور ۸۲ بود که از مسئولیت اداره کل دارو استعفا کردم ولی چون همزمان مدیر پروژه ارتقاء کیفیت واکسن ایران در سازمان بهداشت جهانی بودم، دکتر پزشکیان وزیر بهداشت وقت تقاضا کردند که بهعنوان مشاور وزیر باقی بمانم و خواستند که مسئولیت ارتقاء واکسن همچنان با من باشد. در حکم خود عضویت در شورای عالی بیوتکنولوژی و نماینده وزارت بهداشت را داشتم که چون شورا با پیگیریهای ما در وزارت بهداشت به ریاست، رئیسجمهور وقت، راهاندازی شده بود من تا پایان دولت آقای خاتمی عضو شورای عالی بیوتکنولوژی و مشاور وزیر بودم ولی مسئولیت اجرایی نداشتم. از شهریور ۱۳۸۲ به دانشکده برگشتم، اگرچه طی سالهایی که مدیرکل دارو بودم رابطه خود با دانشکده را حفظ کرده و کلاسهایم را قطع نکرده بودم. اواخر سال ۸۲ تصمیم گرفتم به دورانی که اواسط جنگ روی پروژههای سنتز کار میکردیم بازگردم و لذا تصمیم گرفتیم که یکی از مولکولهایی که محققین دنیا برای کاهش آهن خون و یا افزایش دفع آهن بیماران تالاسمی که بیماری منطقه شرق مدیترانه است و جمعیت زیادی از افراد مبتلابه این بیماری را در ایران داشتیم، کارکنیم. کشورهایی مانند آمریکا با روش تشخیص قبل از تولد موفق به ریشهکنی تالاسمی شده بودند ولی در کشور ما تولد قابلتوجهی از موارد مبتلا به تالاسمی داشته و داریم و علیرغم حکم مراجع تقلید برای پیشگیری قبل از تولد ولی متأسفانه به دلیل فقر فرهنگی در کشور بهویژه مناطق مرزی شاهد تولد تعداد بالایی از مبتلایان به تالاسمی بودیم و هستیم. تنها دارویی که در آن مقطع برای افزایش دفع آهن خون بیماران تالاسمی در دسترس بود داروی دفروکسامین یا دسفرال بود که امروزه همان داروها بهعنوان داروی تزریقی مصرف میشود که بسیار داروی زجرآوری است. به یاد دارم وقتی برای بازدید به درمانگاه تالاسمی رفته بودم از یکی از بچههای بیمار سؤال کردم که «چرا داروی خود را مصرف نمیکنی»؟ گفت «مصرف نمیکنم تا بمیرم» و این دردناکترین جملهای بود که من از یک کودک بیمار شنیدم و شاید با همین سابقه ذهنی، به این جمعبندی رسیدیم که روی سنتز مشتقات خوراکی آن کار کنیم و با یک ارزیابی که در سال ۸۲ انجام دادیم، مشاهده کردیم که شرکت نوارتیس بر روی مولکولی بنام ایسیال ۶۷۰ که کد اختصاصی این مولکول بود کار میکند. مطالعات پیشبالینی نشان داده بود که این ترکیب یک آیرون چیلیتور و یا یک دفعکننده آهن خیلی خوبی است و من با مشاهده مطالعات فارموکولوژی و توکسیکولوژی مطمئن شدم که میتواند مولکول آیندهداری باشد یعنی سلامت و کارایی آن قابلقبول باشد. لذا یک تیمی را تشکیل دادیم با مرحوم دکتر شفیعی، و به یاد دارم که اوایل آذر ۸۳ بود که به دکتر شفیعی گفتم «برای سنتز این ماده میخواهیم یک تیم تشکیل دهیم » و دکتر با مشاهده مولکول گفت « صنعتی کردن آن، کار سختی است و از نظر صنعتی این کار خیلی راحت نیست» ولی با اطمینان خاطری گفتم «چون تیم آن را در اختیار دارم خیلی نگران نیستم». دکتر رضایی فر از جمله این افراد بود. ایشان را که خارج از مجموعه بود دعوت کرده و کار سنتز را شروع کردیم و دیماه بود که به شواهدی رسیدیم که متوجه شدیم میتوانیم کار سنتز را در کشور انجام دهیم. تقریباً همزمان شد با تأسیس مرکز رشد دارویی دانشگاه که طرح تأسیس مرکز رشد دارویی دانشگاه را من با دکتر ظفرقندی مرور کرده و نهایتاً به این نتیجه و جمعبندی رسیده بودیم که مرکز رشد دارویی دانشگاه را باهدف توسعه پروژههای نوآورانه در دانشگاه راهاندازی کنیم. من بهعنوان مؤسس و رئیس مرکز رشد به امیرآباد رفتم و اواخر سال ۸۳ مرکز رشد دارویی دانشگاه را با مجوز وزارت بهداشت و وزارت علوم راهاندازی کردیم. به عنوان دومین مرکز رشد دانشگاه فراخوان داده و تعدادی پروژه به مرکز رشد آمد که پروژه خالصسازی عصارههای گیاهی با استفاده از تکنولوژی نقطهجوش بحرانی ازجمله این موارد بود. طراحی دستگاه آن در مرکز انجام شد و همچنین برای اینترفرون بتا که همکارانی ازجمله دکتر ایلکا و دکتر فاضلی مستقر شدند و پروژه دفراسیروکس پروژه مشترک من و دکتر رضایی فر بود که تا ۵ کیلو هم تولید کردیم ولی سال ۸۴ بود که متوجه شدیم امکان ایجاد شرایط لازم برای ادامه سنتز این ماده در مرکز رشد وجود ندارد چراکه واکنش با کلر باید انجام میشد و مرکز رشد نزدیک خوابگاه بود که هر انفجار و نشت گازی میتوانست حادثهساز باشد. این بود که پروژه را از مرکز رشد خارج و به بیرون انتقال دادیم که در سمنان اجرایی شد.
از کار در داروسازی اسوه تا آینده صنعت داروسازی
مهمترین کاری که در داروسازی اسوه انجام دادید چه بود؟
من به تعبیر امام خمینی که فرمودند ” اگر بخواهیم، میتوانیم ” واقعاً اعتقاد داشتم و معتقد بودم و هستم که اگر به همین نیروهایی که باکیفیت پایین کار میکنند و کارآمدی پائینی دارند اعتماد کنیم میتوانند بسیار مؤثرتر و کارآمدتر ازآنچه هستند باشند؛ چراکه هشت سال جنگ تحمیلی را باکسانی پشت سر گذاشتیم که بسیاری از آنها هیچ تجربهای نداشتند. پس در صنعت هم اگر میخواستیم، میتوانستیم و با توجه به بحث اقتصاد مقاومتی که مقام معظم رهبری تأکیددارند باید دستمان را به کمر خود بگیریم بنابراین در همان سال برنامهریزی کرده و با تقویت اعتمادبهنفس مبنی بر اینکه ما خودمان میتوانیم کارهای بزرگ انجام دهیم و نیز بها دادن به آموزش سطوح پائینی و کارگری، کار را پیگیری کردیم. اولین محصولی که بعد از ورود من وارد بازار کردیم کلوپیدوگرل بود که بعداً نام اسویکس را گرفت که تقریباً پاییز سال ۸۵ بود. ما مجوز تولید اسویکس را گرفتیم که باید با پلاویکس سانوفی فرانسه رقابت میکرد و این اولین شروع تولید محصولی بود. در کنار برند اروپایی مشهور و معتبر جهانی باید رقابت میکرد که ما ابتدا فرمولاسیون آن را انجام و سپس ماده اولیه را از شرکت هندی گرفتیم (بعداً ماده اولیه در ایران هم تولید شد توسط گروهی در فرایند شیمی حکیم که اسوه هم سهامداران بود)، روی کیفیت آن کارکردیم تا از کیفیت آن اطمینان داشته باشیم و سپس فرمولاسیون آن را در اندازه صنعتی انجام دادیم. دارو را تولید کردیم و به یکی از اساتید گروه قلب گفتم که ما میخواهیم این دارو را مطالعه بالینی کنیم. گفت «من جرئت نمیکنم مریضی که در قلب او استنت گذاشتیم به او داروی ایرانی بدهم» ولی درنهایت دکتر پورمقدس، اولین طبیب امام خمینی که خداوند به او عمر باعزت عنایت کند بابیان اینکه به توانایی بچههای کشورمان اعتماد دارند و اگر بخواهند کار باکیفیت ارائه میدهند، پذیرفتند که این مطالعه را در ایران انجام دهند. این جزو اولین داروهای شیمیایی ایران بود که روی بیمار مطالعه بالینی با استانداردهای سازمان جهانی بهداشت انجام شد، بهطوریکه برروی پانصد بیمار این مطالعه زیر نظر گروه ناظر بیرونی WHO انجام شد و نتیجه تلاشهای ما این شد که از سال ۱۳۸۷،توانستیم بیش از ۶۵ درصد بازار دارویی کشور را بدون اینکه وزارت بهداشت واردات داروهای خارجی را کاهش یا قطع نماید از دست شرکتهای خارجی بگیریم. هرچند آن زمان وزارت بهداشت کمی با ترس و واهمه نسبت به این دارو برخورد کرده و جرئت قطع واردات دارو را نداشت ولی این موضوع باعث شد یک اعتمادی در جامعه پزشکی و نیز عموم مردم و همچنین جامعه داروسازی نسبت به داروسازی اسوه شکل بگیرد که موفق به تولید دارویی شده که توانسته با شرکتهای خارجی رقابت نماید و خود را در معرض نقد جهانی قرار دهد که واقعاً حرکت روبهجلو بود. در این سالها بخش تحقیقات خود را تقویت کردیم و روی مولکولهای بسیاری کارکردیم و همه را به سمت تولید برندهای ملی بردیم. البته پروژه ICL 670 را متوقف نکرده و کار سنتز آن تا سال ۸۶ ادامه یافت. ما توانستیم فرمولاسیون آن را انجام دهیم که اولین فرمولاسیون dispersible در ایران بود. قرص باز شوندهای بود و باید در آب باز و قابل استفاده میشد، چراکه قرصهای ۵۰۰ میلیگرم بزرگ بود و قابل بلعیدن نبود. اینها بهصورت دیسپرسیبل طراحی شده بود که مانند قرص جوشان است درحالیکه شما اجازه استفاده از اسید یا باز در فرمولاسیون آن را ندارید چون مولکول را تخریب میکند به همین دلیل باید مثل قرص جوشان بدون اینکه در واکنش اسید یا باز و تولید CO2 استفاده کرده باشید مصرف میشد. اولین تجربه ما در بحث تولید قرصهای دیسپرسیبل کاملاً موفقیتآمیز بود و میدانستیم که زیر ذرهبین شرکت نووارتیس که کاشف این مولکول بود، هستیم و مواد اولیه و هم داروی ما را تست خواهند کرد. تجربه بسیار شیرینی بود که وارد رقابت با یک شرکت بینالمللی شده بودیم. به یاد دارم که در این زمان دکتر شفیعی به من گفتند که ” دکتر کبریایی خیلی مراقب باش! شما دارید با یک مولکولی کار میکنید که اطلاعات کاشف اصلی از اطلاعات شما خیلی بیشتر است” زمانی که ما پروانه تولید این دارو را در سال ۱۳۸۶ از وزارت بهداشت کسب کردیم، شرکت نوآرتیس تائیدیه خود را از FDAآمریکا گرفته بود. فاصله تولید ما با شرکت نوآرتیس دو ماه بود و آنها دوماه جلوتر از ما وارد بازار شدند. البته این طبیعی بود که ما صبر کنیم ابتدا آنها وارد بازار شوند و سپس ما وارد بازار شویم، لذا اولین ژنریک ساز این مولکول در دنیا، گروه ما شد. مسلما شرکت نوارتیس اینها را تست میکرد و این موضوع به ما کمک میکرد که از کیفیت محصولمان مطمئن باشیم و اگر نقصی وجود دارد برطرف نماییم. به یاد دارم با وزارت بهداشت در مورد ناخالصی داروی تولیدی ما مکاتبهای کردند که در ادامه به آنها ثابت کردیم که ناخالصیهای ما کمتر از ناخالصی محصولات آنها بوده و در ادامه ناخالصی را نزدیک به صفر کردیم و با یافتن تکنیکی ناخالصی را از حد قابلقبول و استاندارد شرکت نوارتیس که ثبت کرده بود نیز کاهش دادیم .
اواخر سال ۸۶ دکتر دیناروند طی تماسی گفتند که نیتیزینون که دارویی برای بیماران تایروزینمیا است که در کشور کلاً ۸۸ بیمار مبتلا داریم را به ما ندادهاند و دچار کمبود هستیم که با تلاش همکاران توانستیم این دارو را سنتز و تولید نماییم. از همان سال تاکنون این دارو در کشور تولید و مصرف میشود.همینطور سال ۸۸ دکتر عبده زاده در تماسی گفت که در تامینبوسنتان دچار مشکل هستیم که من و دکتر شفیعی و دکتر رضایی فر بدون نگاه تجاری و فقط بر پایه نیاز وزارت بهداشت در آزمایشگاه تحقیقاتی واقع در جاده مخصوص کرج کارکردیم و موفق شدیم قرص آن را تولید نماییم. البته قبل از ما خیلیها ازجمله هند و چین و … در این حوزه کارکرده بودند ولی تا آن زمان کسی روی قرص آن کارنکرده بود. ما موفق به این کار شدیم و از سال ۱۳۹۰ به بعد ایران نیاز به واردات این داروی هزینهبر که هر قرص آن ۶۴ دلار هزینه به وزارت بهداشت تحمیل میکرد نداشت و ما با یکدهم قیمت موفق به تولید آن شدیم .
از دیگر پروژههای مطالعاتی برایمان بگوئید؟
پروژه دیگر مربوط به مطالعاتی بود که روی MS انجام داده و متوجه شدم که مولکول ایمونومدلاتور FTY720 بالقوه میتواند اولین داروی خوراکی MS باشد. در نگاهی به مطالعات فارماکولوژی و سمشناسی آن دیدم که میتواند هدف خوبی برای آینده باشد. لذا در پاییز سال ۸۴ دومین گروه را برای سنتز همین فینگولیمود تشکیل و در دیماه سال ۸۴ سنتز آن را انجام دادیم. البته سنتز آن به پیچیدگی سنتز دفراسیروکس نبوده و کار سادهتری بود و به یاد دارم که دکتر صحرائیان که در آن زمان جزو تیم تحقیقات نوآرتیس بود تعریف میکرد که مجری پروژه شرکت نوآرتیس در سمینار سوئیس گفته که ” ما اطلاع داریم که یک تیم ایرانی روی سنتز آن کارکرده و در حال حاضر روی فرمولاسیون کار میکنند به همین دلیل ما نمیتوانیم به بازار ایران برای این دارو فکر کنیم”. شرکت نوارتیس در سال ۲۰۱۲ موفق به کسب تائیدیه FDA آمریکا برای مصرف این ماده شد که بعداً اسم آن را فینگولیمود گذاشتند. ما که سنتز و کار فرمولاسیون آن را انجام داده بودیم وارد بازار شدیم که البته در این زمان من در داروسازی اسوه نبودم ولی به همت دوستانی ازجمله دکتر عبده زاده و دکتر ابوفاضلی این دارو وارد بازار شد. ایران جزو کشورهای پیشرو در تولید ژنریک این دارو بود که اختلاف قیمت زیادی با داروی مشابه خارجی داشت.
از دیگر کارهایی که در داروسازی اسوه انجام دادیم پروژه تولید سرنگهای آماده تزریق بود که ازجمله محصولات گرانقیمت و عموماً فراورده های های تک و بااهمیت بالا هستند. ما اولین شرکتی بودیم که سایت آن را در کشور آماده و داروهای آن را تولید کردیم. اولین دارویی که آن موقع موفق به تولید آن شدیم ” انوکساپارین” بود که واردات خیلی زیادی داشت و هزینههای بسیار سنگینی به وزارت بهداشت تحمیل میکرد، به طوری که شرکت سانوفی پیشنهاد همکاری داد که در ادامه به تفاهم نرسیدیم و بعدها شرکت اسوه با همان نام ژنریک خودش وارد بازار شد. پسازآن اریتروپویتین را با روش پرفیلد تولید کردیم. کوپاکسون یا همان گلاتیرامر که از داروهای بیماری ام اس بود که فقط توسط شرکت TEVA اسرائیل تولید میشد، با مشارکت و همکاری یک شرکت هندی آن را تولید کردیم و بعد از اسرائیل و هند، شرکت داروسازی اسوه به عنوان سومین شرکت تولیدکننده این دارو بود.
در ادامه به سمت تولید داروهای ضد سرطان حرکت کردیم که در این عرصه نیز اگزمستان و کپسیتابین، ایماتینیب و … را تولید کردیم و با تربیت یک گروه مهندسی تلاش کردیم که داروهای ضد سرطان را در کشور تولید نماییم. بعدها موفق شدیم خط تولید مواد اولیه داروی ضد سرطان را در شرکت شیمیایی دارویی باران ایجاد نماییم. ایران اولین کشور اسلامی است که به دانش تولید مواد اولیه دارویی ضد سرطان دستیافته است. درنهایت شرایطی را مهیا کردیم که صادرات داشته باشیم و در این عرصه صادرات به پاکستان و آذربایجان و در ادامه با سوریه و تونس وارد مذاکره شدیم. البته صادرات خوبی به سوریه داشتیم. پس از سال۱۳۹۱ که من از اسوه بیرون آمدم ولی به یاد دارم که ازجمله برنامههای بازدید مهمانان خارجی برای وزرا و مسئولین کشورهای دیگر که به ایران میآمدند، بازدید از داروسازی اسوه بود که برای معرفی پیشرفتهای ایجادشده در حوزه تولید دارو این کار انجام میشود .
بعد از داروسازی اسوه نیز در این عرصه فعالیت کردید؟
یک مقطع حدود یکساله به داروسازی الحادی رفتم که درصدد تولید واکسنها در کشور بودیم و در نظر داشتیم تولید واکسن را درجایی غیردولتی رقم بزنیم ولی شرایط فراهم نبود. با دوستان و همکاران بخش خصوصی به این جمعبندی رسیدیم که به سمت تولید واکسنها در داخل کشور حرکت کنیم که البته برای اینکه در جریان باشید باید بگویم که انستیتو رازی که روزگاری جزو هفت انستیتو برتر دنیا در تولید واکسن بوده والان جزو صد رتبه اول هم نیست و متأسفانه انستیتو رازی و پاستور در طی این سالها آسیبهای زیادی دیدهاند. ما گروهی را برای تولید واکسن تشکیل دادیم ولی وزیر بهداشت وقت موافق ورود بخش خصوصی به تولید واکسن نبود به همین دلیل این تلاشها موفقیتی نداشت. ما از سال ۱۳۹۰ سعی کردیم استراتژی خود را پیش برده و با همکاری دکتر شفیعی، دکتر رضایی فر و بعدها که مهندس مرادی و همکاران دیگری اضافه شدند به سمت تولید مواد اولیه ضد سرطان در کشور رفتیم. چون سرمایه اندکی برای شروع کار داشتیم سایتی را در شهرک صنعتی اشتهارد خریداری کردیم و با توجه به تجربهای که طی این سالها کسب کرده بودیم با جسارت، آنجا را نوسازی و بازسازی کرده و تولید آزمایشگاهی را در همین سایت و در
آزمایشگاهی حدود ۴۰۰ متری شروع کردیم. روی سنتز کپسیتابین، ایماتینیب و … کار کرده و موفق شدیم تولید صنعتی آنها را داشته باشیم. بعد مشتقات جدید که سورافینیب، سونیتینیب و… بود را سنتز کردیم، صنعتی کردن این محصولات با توجه به اینکه داروی ضد سرطان باید در محیط کار ایزوله تولید شود و فرد تولیدکننده نباید تماسی با دارو داشته باشد با برخورداری از تجربیات گذشته و تیم باتجربه و کمکهای جاهای مختلف، سایت را بازسازی کردیم. اولین ماده ضد سرطان را در بهمنماه سال ۱۳۹۳ تولید کردیم که کپستابین را با مقادیر زیاد و ظرفیت تولید سالانه بیش از دو تن تولید کردیم .
چه حمایتهایی از تلاشهای شما در عرصه تولید داروی داخلی صورت گرفته است؟
من خیلی دنبال حمایتها نبودهام، اعتقاد دارم اگر آدم بخواهد کاری را انجام دهد همه به او کمک خواهند کرد حالا یک عدهای هم سنگ میاندازند، ولی اعتقاد من بر این است که اگر آدم مسئولیتپذیر باشد و به راه خود اعتقاد و اعتماد داشته باشد موفق خواهد شد. شکست و سنگاندازیها در همه عرصهها ادامه دارد ولی قطعاً درکی که در ادوار گذشته در وزارت بهداشت وجود داشته منجر به رشد صنعت داروسازی کشور شده. من در مصاحبههای مختلف خود گفتهام که آنچه را که ما در صنعت داروسازی کشور به دست آوردهایم واقعاً کمتر از صنایع موشکی و یا صنایع دیگرمان نبوده چراکه ما توانستیم ۹۷ – 98 درصد از نیاز کشور را بهصورت داخلی تأمین کرده و این دستاورد به راحتی ایجاد نشده است. بهانهها و هجمههای واهی که کیفیت و فقر و… را مطرح میکنند درست نیست و من نمیخواهم ادعا کنم که داروهای کم کیفیت نداشتهایم. وزارت بهداشت در این عرصه باید کنترل و مراقبت نماید تا این اتفاق نیفتد ولی نباید فراموش کنیم که آنچه سلامت مردم را تأمین و تضمین کرده سه درصد داروی وارداتی نبوده بلکه ۹۷ درصد تولید داخل بوده است. در مواردی گفته میشود که داروی ایرانی اثر ندارد، درحالیکه ۹۹٫۸ درصد از مردم ایران داروی ضد دیابت تولید ایران مصرف میکنند که قند خونشان کنترل میشود و دو درصد از مردم متمول بالا شهری که داروی خارجی مصرف میکنند و صدایشان بلندتر است چون تریبون دارند، صدایشان به گوش دیگران میرسد. لذا اگر ما در حوزه صنعت داروسازی توانستهایم به موفقیتهایی برسیم به همت تیم فعال و مسئولیتپذیر بود که سرشان را پایین انداخته و کار خود را بدون هیچ حاشیهای انجام دادهاند. بهطور کلی روال ما این نیست که ” ابروباد و مه و خورشید و فلک در کار باشند تا ما کاری انجام دهیم ” و ما با ابر و باد شروع میکنیم که انشا الله مه و خورشید هم میآیند و اینها توصیههای الهی است که شما حرکت کنید ما برکت میدهیم. به لطف خدا مجموعه ما که ابتدا با رویکرد صنعتی شروع نشده بود امروزه کمکم به مجموعه صنعتی تبدیل میشود به طوری که سال گذشته با روسها به توافقاتی برای انتقال دانش فنی چهار قلم ماده اولیه دارو را داشتهایم که سنتز آن در سنپترزبورگ در سایت اجارهای انجام شد و پیشبینی ما این است که تا نیمه سال ۲۰۱۷ فینگولیمودی که در روسیه مصرف میشود تولید ما باشد و نیتیزینون و دفراسیروکس هم جزو پروژههای بعدی ما هستند که در روسیه دنبال میشود.
آیا در حال حاضر روی مولکول یا داروی خاصی کار میکنید؟
در حال حاضر بر روی سری دیگر مولکولها کار میکنیم که تولیدایواکافتور برای سیستیک فیبروزیس تمام شده است، داروی هپاسبوویر که ترکیب سوفوسبوویر و لدیپاسویر است را برای هپاتیت سی تولید کردیم و بهزودی یک دارویی را برای بیماران سیستیک فیبروزیس به بازار ارائه میکنیم که داروی فوقالعاده گرانی است که ۱۱۰ دلار قیمت دارد و ما با قیمت ۳ تا ۳٫۵ دلار آن را تولید کرده و وارد بازار میکنیم .
دکتر سیدی فر:در مورد حمایتهای صورت گرفته که از دکتر پرسیدید باید بگویم که به نظر من تجربه دوران جنگ، دوران دانشگاه و مباحث علمی و سپس تجربیات اجرایی وزارت خانه و بعد هم ورود به صنعت که مجموعه اینها آشنایی با همه حوزه را در برداشته، شاید بزرگترین حمایت بوده باشد که باعث شده دکتر و مدیران امروز با تجربیاتی خیلی خاص و نگاههای باز فعالیت نمایند .
دکتر کبریایی زاده:خب نسل ما نسلی بود که همه جوانی خود را در جنگ گذرانده و در عرصه علمی هم، رقابت جدی در دانشگاهها داشتیم بهطوری که درس خواندن ما قابل قیاس با درس خواندن نسل امروز نبود و به یاد دارم که ما به دنبال مطالعه کتابهای جامع به انگلیسی بودیم در حالی که امروزه کمتر دانشجویی را میتوان پیدا کرد که به دنبال مطالعه انگلیسی شیمی آلی باشد. به طور کلی در جامعه کنونی، نسل حاضر خیلی بهتر و موفقتر میتواند پیشرفت نماید که در این عرصه نیز کارهایی که در شیمیایی دارویی باران با دکتر آقابیگی در حال انجام هستیم شگفت انگیز هستند. باید جوانهای امروزی را باور کرده و به آنها اعتماد کنیم که یکی از نقاط مثبت من این است که خیلی خوب به جوانها اعتماد میکنم. وقتی به من می گویند که “دکتر نشد یا نمیشود” به آنها می گویم که نشد، نداریم بیشتر تفکر کن و راهحلش را پیدا کن و میخواهم به شما بگویم که اگر به نسل حاضر اعتماد کنیم، مطمئن هستم که موفقتر از ما خواهند بود. در این عرصه مرحوم دکتر شفیعی میگفتند که “من شفیعی با امکانات خاص و در شرایط خاص به این جایگاه رسیدهام بنابراین شما باید بهتر از من باشید” در این حوزه همکاران توانمند دیگری داشتیم مثل دکتر پرنگ، دکتر تاج خورشید و دکتر عبدالعلیزاده بودند که متأسفانه از ایران رفتند. ما باید بتوانیم آنها را جذب کنیم. من فکرهایی برای جذب دکتر پرنگ دارم که کمکم به کشور آورده و درگیرش کنیم تا در بعضی از پروژهها از وسعت نظر دیگران نیز استفاده کنیم و با هماهنگی و جمع بودن شاهد گسترش این عرصه در کشور باشیم .
همانطور که اشاره کردید جذب نخبهها یکی از موضوعات روز جامعه است که باید موردتوجه قرار گیرد، به نظر شما چه کارهایی برای جذب این افراد میتوان انجام داد؟
این موضوع را باید جدی گرفت، من رفتن دانشجوهایمان را ایراد نمیدانم و اتفاقاً از این موضوع استقبال هم میکنم که بروند و دنیا را ببینند و تجربه کسب نمایند و ما هم در این راستا باید سیاست جذب داشته باشیم، مانند کشور چین که وقتی نتوانست جلوی رفتن نخبهها را بگیرد سیاست جذب رفتهها را دنبال کرد. باید دنبال آن باشیم که محققان خود را به کشور بازگردانیم و حتی به نظر من ایرادی ندارد که آنجا باشند و دانش و مهارت خود را بیاورند. در حال حاضر خانم دهقانی دانشجوی من ایرانیهای مؤثری که در صنایع داروسازی دنیا هستند را شناسایی میکند که ارزشافزودههای فراوانی داشتهاند که میتواند اقتصاد ما را گسترش دهد. مهندس حمیدی ازجمله افراد کلیدی بود که با من کار میکرد که پذیرش گرفت و از ایران رفت و الان در فایزر کار میکند، حال وقت آن است که من سیاست جذب او را داشته باشم و کشور باید به سمت جذب ظرفیتها حرکت نماید چرا که اگر بخواهد مانع خروج آنها شود، حتی به صورت قاچاق خواهند رفت. بنابراین باید اجازه داد تا به راحتی رفت و آمد داشته باشند .
دکتر سرکندی:دکتر کبریایی زاده در سال ۸۴ که به شرکت اسوه رفتند شرکت اسوه بهعنوان یک شرکت ویتامینسازی بوده و اصلاً بین داروسازان به عنوان شرکت داروسازی مطرح نبود و من که در دوره گذشته، شرایط را دیده بودم و بعد از حضور دکتر کبریایی زاده هم شرایط و برنامهها را دیدم، شاهد بودم که تفاوت بسیاری داشت بهطوری که در سال ۱۳۹۱ هیچ داروخانهای و هیچ داروخانه بیمارستانی نبود که اقلام تولیدی شرکت اسوه را نداشته باشد و طی ۶ – 7 سال از یک شرکت نهچندان مطرح که نبود آن قابل مشاهده نبود به شرکتی تبدیل شده بود که از رتبه ۳۴ به رتبه ۵ رسیده و داروهای تخصصی تولید میکرد .
دکتر سرکندی: ولی آقای دکتر این برای من یک سؤال است که بهعنوان یک مدیر اجرایی شما باید جوابگوی سهامداران آن شرکت در مرحله اول بودید یعنی علاوه بر تیم فعال، چگونه سهامداران آن شرکت جرئت کرده و اجازه طی این مسیر را میدادند؟
دکتر کبریایی زاده:دو مطلب برای سهامدار اهمیت دارد، یکی اینکه سود آنی کار چگونه است که ما بهطور متوسط کپتالگینی یا سود سرمایهای که سهامداران به دست میآوردند سالی حدود ۱۰۰ الی ۱۲۰ درصد بود یعنی در سال ۸۴ اگر کسی سهم اسوه را داشته و در سال ۹۱ فروخته است ارزش سهم آنها ۲۶ برابر شده است، یعنی سرمایهدار دنبال ارزش سهم خود است بعلاوه اینکه ما سعی کرده بودیم که سود نقدی نیز رشد خودش را داشته باشد بهطوریکه من در سال ۸۴ که به اسوه رفتم سود اسوه در سال ۱۳۸۴ دقیقاً دو برابر سود اسوه در سال ۱۳۸۳ شد دلیل آنهم این است که من فقط از استراتژیهای نوآوری استفاده نکردم بلکه استراتژی فروش و استراتژی توسعه محصول زود بازده، استراتژی سودآور کردن خطوط تولید را نیز داشتیم و استراتژیهایی در قالب استراتژیهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت داشتیم و یکی از چیزهایی که من فراموش کردم از اسوه بگویم این است که در سال ۱۳۸۹ ما تعریف کردیم که وارد حوزه بیوتکنولوژی شویم و سایت بیوتکنولوژی اسوه را تعریف کرده و بهمن ماه همان سال خاکبرداری از سایت را شروع و هدفگذاری کردیم و به سمت قرارداد با ریلاینس هند برای تولید مشترک رتپلیز و پویش دارو( با دکتر طباطبایی ) برای اریتروپویتین و جیسیاساف قرارداد بستیم. من تقریباً از اواخر سال ۹۰ که از مجموعه جدا میشدم انجام این کارها کند شد و متأسفانه تاکنون آن سایت راهاندازی نشده است. درحالیکه برنامه ما این بود که در سال ۹۳ اولین محصول بیوتک ما وارد بازار شده باشد و با توافقاتی که با طرفهای قراردادمان داشتیم این اهداف دور از دسترس هم نبود که متأسفانه به انجام نرسید .
چرا بسیاری از پزشکان ما تأکید به مصرف داروی خارجی دارند؟
عرض کنم که بخشی از آن فرهنگ ما ایرانیها است که فکر میکنیم اگر چیزی بنام خارجی ارائه شود بهتر است. در این حیطه میتوان به صنعت شکلات کشورمان اشاره کرد که شکلاتهای ایرانی از نظر کیفیت بسیار خوب و خوشمزه هستند ولی اکثر ایرانیها در سفر به دبی و دیگر کشورها شکلات میخرند، چرا که فکر میکنند شکلات خارجی، سوغات خوبی است. دلیل آن هم باورهای اجتماعی است. در حوزه دارویی بخشی از آن هم بازمیگردد به اینکه سهم بزرگی از صنعت داروسازی ما دولتی و وابسته به دولت است و اینها برای معرفی صنعت داروسازی و محصولات خودشان با پزشکان ارتباط علمی و مستمر ندارند. کاری که ما برای اسویکس انجام دادیم نشان داد که پزشکان ما تمایل دارند داروهای تولید داخل را حمایت کنند مشروط به آنکه صنعت ما کیفیت محصول تولیدی خود را به آنها نشان دهد و برای آشنا کردن پزشکان با صنعت داروسازی برنامه و اقدام داشته باشد. به یاد دارم که وقتی سیتوگان و مایکوفنولات را در اسوه تولید کردیم از انجمن نفرولوژی برای بازدید دعوت کردیم که دکتر عبدی و دکتر نفر و همکارانشان آمده و خط تولید ما را دیدند. دکتر عبدی در جلسه بعد به من گفتند “من واقعاً از دست این صنعت داروسازی عصبانی هستم” و وقتی من جویای دلیل این عصبانیت شدم گفت ” آنچه که من در خط تولید دیدم تاکنون هیچ کس به من نشان نداده بود” و اینکه چرا صنعت داروسازی ما تلاشی برای آشنایی پزشکان با صنعت داروسازی کشور نمیکند. من اعتقاددارم، این ضعف در صنعت داروسازی ما وجود دارد و البته اینکه سیاست گذاران ما به شرکتهای خارجی خیلی بها و میدان دادهاند. متأسفم شاهد این هستیم که شرکتهای داروسازی خارجی در کشور ما هر کاری که دلشان میخواهد انجام میدهند و بهعنوان مثال تورهای خانوادگی راهاندازی میکنند و از انواع روشهای غیرحرفهای و غیراخلاقی و غیرقابل قبول استفاده میکنند که وزارت بهداشت باید اینها را کنترل نماید. درحالیکه هیچ کارخانه داروسازی در کشورمان امکان پرداخت ۵۰ میلیون تومان برای گرفتن غرفهای از نمایشگاه کنگرهای را ندارد، یک شرکت خارجی در کنگره تخصصی ۲۰۰ – 400 میلیون تومان برای گرفتن غرفه پرداخت کرده و رشته را وامدار خود میسازد. چراکه سیاستهای وزارت بهداشت دست شرکتهای وارداتی در ایران را در جهت تبلیغات، سرمایهگذاری در حیطههای بازاریابی و خرجهای کلان فوقالعاده باز گذاشته و این کم توجهیها به صنعت داروسازی داخلی باعث شده که شرایط مناسبی نداشته باشیم درحالیکه ما در اسوه شاهد بودیم که نماینده شرکت سانوفی در دفتر من گفت که “اعتقاد داریم امروز اسویکس یک برند رقیب ماست” و اگر به خودمان اعتماد کنیم این حرف خیلی بزرگی است.
دکتر سرکندی:دکتر محلاتی به من هم گفت که ما رسیدیم به اینجا که شکست خوردیم و این خیلی حرف بزرگی است که شرکت برند و بزرگی مانند سانوفی این حرف را بزند .
دکتر کبریایی زاده:واقعاً حرف خیلی بزرگی است چرا که آنها در کشور ما پول زیادی خرج کردهاند و ما موفق شدهایم بیش از ۶۰ درصد بازار آنها را به دست بگیریم .
صنعت داروسازی کشور یک صنعت بالغ است
آینده داروسازی را در کشور چطور میبینید؟
ما نمیتوانیم آینده داروسازی را از آینده کشور جدا بکنیم، صنعت داروسازی ما یک صنعت بالغ شده است و در بازار داخل قطعاً باید به صادرات و برونگرا شدن فکر بکند چراکه اگر این صنعت در داخل بماند خودش، خودش را نابود میکند چون به رقابتهای ناسالم افتاده و رقابتهای کشنده رخ میدهد و اصطلاحاً بازاریابها میگویند: «اقیانوسش اقیانوس قرمزی است» اقیانوس خونآلودی است که اینها از جنگ ناشی میشود. تصور کنید که تعداد زیادی کوسه و نهنگ را در استخری بی اندازید چه اتفاق خواهد افتاد، اینها راهی ندارند جز اینکه از همدیگر تغذیه نمایند و بازار دارویی ما در کشور نیز ازنظر توان تولید بالغ شده و شرکتهای ایجادشده باید به سمت بازار سازی منطقهای حرکت نماید و مانند کشور هند و چین که سعی کردند در داخل کشورشان، صنعت را بالغ نموده و برونگرا نمایند عمل کنیم تا صنعت ما به کشورهای منطقه وارد شود، صنعت داروسازی کشور ما درحال حاضر با جمعیت ۵۰۰ میلیون نفری شامل عراق ، روسیه ، تاجیکستان و افغانستان مواجه است که اگر به این بازارها توجه نکنیم، بخشی از سرمایههایمان سوخت خواهد شد و اینکه برای ورود به این بازارها باید ریسکپذیر باشیم و احتمال سوخت شدن بخشی از سرمایهگذاری را نیز در نظر بگیریم تا صنعت ما برونگرا شود .